مشاشةلغتنامه دهخدامشاشة. [ م ُ ش َ ] (ع اِ) سر استخوان نرم که توان خائید آن را. ج ،مشاش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رأس العظم الممکن المضغ. (بح
مشاشلغتنامه دهخدامشاش . [ م ُ ] (ع اِ) زمین نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان ) (از اقرب الموارد). || نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان ). نَفس . (اقرب الموارد) (از مح
مشاشفرهنگ انتشارات معین(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زمین نرم . 2 - نفس . 3 - سرشت و طبیعت . 4 - نژاد. 5 - مرد چست و سبک و خوش طبع زیرک . ج . مشاشه .
درونلغتنامه دهخدادرون . [ دَ ] (اِ) اندرون . (برهان ). مقابل بیرون ، اندرون مزیدعلیه آن . (آنندراج ). ضد برون . (انجمن آرا). در میان . (غیاث ). تو. توی . جوف . باطن . بطن . داخل
ذوقارلغتنامه دهخداذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء ک
راهلغتنامه دهخداراه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجم