مشارقلغتنامه دهخدامشارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرق .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد) . مقابل مغارب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق مم
مَشَارِقِفرهنگ واژگان قرآنمشرق ها - محلهاي طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقين مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از
مشارقةلغتنامه دهخدامشارقة. [م َ رِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَشرِقی . مشرقیان : و هو عندهم کالمتنبی عند المشارقة. (ابن خلکان ).
مَشَارِقِفرهنگ واژگان قرآنمشرق ها - محلهاي طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقين مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از
مشارقةلغتنامه دهخدامشارقة. [م َ رِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَشرِقی . مشرقیان : و هو عندهم کالمتنبی عند المشارقة. (ابن خلکان ).
ذات السلاسللغتنامه دهخداذات السلاسل . [ تُس ْ س َ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی به مشارق بزمین بلحا و عذره و بدانجا پس وادی قری بزمین جذام . و میدانی گوید نام آبی است بزمین بنوجذام شام که بسا
مطالعلغتنامه دهخدامطالع.[ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مطلع. (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) : و از مشارق ممالک و مطالع مسالک او شموس انصاف و... را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8).به مهر خا
ابومنصورلغتنامه دهخداابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حسینی . او راست کتاب : مدارک النور و مشارق السرور.