مشارطلغتنامه دهخدامشارط. [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرط. (دهار). مشاریط. ج ِ مَشرط و مِشراط. (اقرب الموارد) (متن اللغة). و رجوع به مشرط و مشراط شود.
مشارطةلغتنامه دهخدامشارطة. [ م ُ رَ طَ ] (ع مص ) همدیگر شرط کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باکسی شرط کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخ
مشارطةلغتنامه دهخدامشارطة. [ م ُ رَ طَ ] (ع مص ) همدیگر شرط کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باکسی شرط کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخ
شراطلغتنامه دهخداشراط. [ ش ِ ] (ع مص ) مشارطة. هر یک از دو تا بر دیگری شرط کردن . (ناظم الاطباء). این مصدر در متون دیگر نبود. در تاج العروس مشارطة به معنی «شرط کل منها علی صاحبه
مشرطلغتنامه دهخدامشرط. [ م ِ رَ ] (ع اِ) نشتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیشتر حجام . ج ، مشارط، مشاریط. (از اقرب الموارد) (از دهار). نیش حجام .ج ، مشارط. (مهذب الاسماء). نیشتر
اشتراطلغتنامه دهخدااشتراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شرط کردن . (غیاث ) (کنز) (آنندراج ) (زوزنی ). شرط بستن . پیمان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). لازم گردانیدن پیمان و تعلیق کردن چیزی به