مشاعیلغتنامه دهخدامشاعی . [ م ُ ] (حامص ) اشتراکی . به شرکت . بالاشتراک : بر این اختصار است دیگر نجویم معاشی که مفرد بود یا مشاعی .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 454).
مشائیملغتنامه دهخدامشائیم . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَشؤوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی مرد بدفال . (آنندراج ).
مشائیةلغتنامه دهخدامشائیة. [ م َ ی َ ] (ع مص ) خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و مشاءة و مشائیة. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ و مشاءة شود.
مشائیملغتنامه دهخدامشائیم . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَشؤوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی مرد بدفال . (آنندراج ).
مشائیةلغتنامه دهخدامشائیة. [ م َ ی َ ] (ع مص ) خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و مشاءة و مشائیة. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ و مشاءة شود.
حکیم مشائیلغتنامه دهخداحکیم مشائی . [ ح َ م ِ م َش ْ شا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه حکمت مشاء داند. رجوع به حکمت مشائی شود.