مشاءلغتنامه دهخدامشاء. [ م َ ] (ع اِ)(از «م ش و») داروی مسهل که شکم راند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (مص ) (از «م ش ی ») بسیار بچه شدن شتر و گوسفند. (
مشاءلغتنامه دهخدامشاء. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نمّام . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (آنندراج ). || رونده . (مهذب الاسماء).
مشاءلغتنامه دهخدامشاء. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) نام روشی فکری در علوم عقلی ، مقابل اشراق . در باب وجه تسمیه ٔ مشاء گویند چون ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد، پیروان او را
مشاعلغتنامه دهخدامشاع . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دماوند که 510 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
مَّشَّاءٍفرهنگ واژگان قرآننقل کننده سخنان مردمي به سوي مردمي ديگر ، به منظور ايجاد فساد و تيرگي آن دو- سخن چين
مشاءةلغتنامه دهخدامشاءة. [ م ُ ءَ ] (ع اِ) ج ِ ماشی . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ماشی شود.
مشاءةلغتنامه دهخدامشاءة.[ م َ ءَ ] (ع مص ) (از «ش ی ء») خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و شیئة و مشاء و مشائیة. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ شود
حکمت مشاءلغتنامه دهخداحکمت مشاء. [ ح ِ م َ ت ِ م َش ْ شا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حکمت مشائی . طریقه ٔ مشائین . حکمت ارسطو و پیروانش .
مشاءةلغتنامه دهخدامشاءة.[ م َ ءَ ] (ع مص ) (از «ش ی ء») خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و شیئة و مشاء و مشائیة. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ شود
مشاءةلغتنامه دهخدامشاءة. [ م ُ ءَ ] (ع اِ) ج ِ ماشی . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ماشی شود.
حکمت مشاءلغتنامه دهخداحکمت مشاء. [ ح ِ م َ ت ِ م َش ْ شا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حکمت مشائی . طریقه ٔ مشائین . حکمت ارسطو و پیروانش .
نَمِيمٍفرهنگ واژگان قرآنسخن چيني(مَّشَّاءٍ بِنَمِيمٍ:کسي که نقل کننده سخنان مردمي به سوي مردمي ديگر ، به منظور ايجاد فساد و تيرگي آن دواست)