افسرلغتنامه دهخداافسر. [اَ س َ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان ایران که در هند میزیست . وی پسر میرسنجر کاشی است و از او است :کسی که پاس مراد دو کون میداردبرهنه ایست که پوشیده پ
وضعیت راهroadway conditionsواژههای مصوب فرهنگستانمشخصات هندسی یک معبر شامل نوع آن و شمار خطوط عبور و پهنای آنها در دو جهت و عرض شانه و سرعت درنظرگرفتهشده در طراحی و مسیربندی افقی و عمودی
بنیلغتنامه دهخدابنی . [ ب ُ ] (اِ) چیزی که از گل یا گچ سازندو دو چوب بشکل رقم هفت در آن قائم کنند بجهت نقادی ابریشم . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) : زال فلک کلاوه ٔ ژولیده ا