مسیردیکشنری فارسی به انگلیسیbeat, career, circuit, course, current, drift, heading, line, ode _, path, run, tenor, track
مسیرلغتنامه دهخدامسیر. [ م َ ] (اِ) به معنی یخ آمده و مسیریدیعنی یخ بست . (آنندراج ) (انجمن آرا). مَسَر. نیز به همین معنی است ، و این جای مسر است یعنی سرد است و بعضی بجای «م » «
مثيردیکشنری عربی به فارسینمايشي , مهيج , برانگيزنده , خراش اور , دلخراش , سوزش اور , خشم اور , محرک , بخشم اورنده , ازارنده
مصیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازگشت، رجعت ۲. عاقبت امر، پایان کار، فرجام کار ۳. باز گشتن ۴. گردیدن، گشتن ۵. رجوع کردن ۶. منتهی شدن ۷. انتقال یافتن
مثیرلغتنامه دهخدامثیر.[ م ُ ] (ع ص ) (از «ث ور») کسی که بر می انگیزاند و برمی آغالاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که شیار می کند زمین را. (ناظم ا
مصیرلغتنامه دهخدامصیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیل