مسوفلغتنامه دهخدامسوف . [ م َ ] (ع ص ) گشن مایل به گشنی از شتران . (اقرب الموارد). مسؤوف . و رجوع به مسؤوف شود.
مسوفلغتنامه دهخدامسوف . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد)
مسوفلغتنامه دهخدامسوف . [ م َ ] (ع ص ) گشن مایل به گشنی از شتران . (اقرب الموارد). مسؤوف . و رجوع به مسؤوف شود.
مسوفلغتنامه دهخدامسوف . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد)
مسوفةلغتنامه دهخدامسوفة. [ م ُ س َوْ وِ ف َ ] (ع ص )تأنیث مسوف . || چاهی که قریب است که آب دهد. (منتهی الارب ). چاهی که نزدیک به آب دادن باشد. (ناظم الاطباء). || چاهی که آبش ناگ
مسوفینلغتنامه دهخدامسوفین . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مسوف (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مسوف شود.