مسوولدیکشنری عربی به فارسیمسلول , مسلول حساب , قابل توضيح , جوابگو , ملتزم , ضامن , پاسخ دار , جواب دار , عهده دار , مسلوليت دار , معتبر , ابرومند
مسؤوللغتنامه دهخدامسؤول . [ م َ ئو ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدرسؤال . کسی که از وی سؤال کنند. (ناظم الاطباء). سؤال شده . پرسیده شده . پرسش شده . (ناظم الاطباء). پرسیده .سؤال
مسووليةدیکشنری عربی به فارسیجوابگويي , مسلوليت , دين , بدهي , فرض , شمول , احتمال , بدهکاري , استعداد , سزاواري , بار , تعهد , بخشيدن , امرزيدن , معاف کردن , فرو نشاندن , پول رسانيدن , وجه
مسؤولاتلغتنامه دهخدامسؤولات . [ م َ ئو ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسؤول و مسؤولة. آن مقدمات که در واقعات موجود باشد و اکثر مردمان را بر آن اطلاع نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). || استدعاها. در