مَسَّهُفرهنگ واژگان قرآنبه او رسيد - با او تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)
مسهلغتنامه دهخدامسه . [ م ُس ْ س َ / س ِ ] (اِ) به اصطلاح زرگران قسمی از چکش است . (فرهنگ نظام ).- مسه آغو ؛ چکشی است که کف آن محدب است . (فرهنگ نظام ).- مسه چهارسو ؛ چکش چهارپ
مسهفرهنگ انتشارات معین(مَ سِّ) (اِ.) قسمی چکش که زرگران به کار برند. ؛ ~آغو چکشی است که کف آن محدب است . ؛ ~چهارسو چکشی است چهار پهلو. ؛ ~هوله (حوله ) قسمی چکش .
مسهلغتنامه دهخدامسه . [ م ُس ْ س َ / س ِ ] (اِ) به اصطلاح زرگران قسمی از چکش است . (فرهنگ نظام ).- مسه آغو ؛ چکشی است که کف آن محدب است . (فرهنگ نظام ).- مسه چهارسو ؛ چکش چهارپ
اریستمنلغتنامه دهخدااریستمن . [ اَ ت ُ م ِ ](اِخ ) آریستومن . رئیس مردم مِسه نا بود که با اهالی اسپارت جنگی سخت کرد (685ق . م .) و مدت یازده سال برفراز کوه ((ایرا)) در قلعه ای بهمی
بالولغتنامه دهخدابالو. (اِ) دانه ٔ سخت که بر اعضای آدمی برآید و مسه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). آژخ . زگیل . (یادداشت مؤلف ). ثؤلول گویند به تازی . (فرهنگ اسدی ). اژخ و آن دانه
تیرتئوسلغتنامه دهخداتیرتئوس . [ تی ت ِ ] (اِخ ) تیرته . از شعرای یونان است که در زمان جنگ دوم مسه نیا می زیسته (684 تا 668 ق .م .) از تیرتئوس آثار فراوانی در دست نیست و غالب اشعار