مسهدلغتنامه دهخدامسهد. [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) بی خواب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیدارکرده شده . (غیاث ). بیدارشده . بیدار. بی خواب شده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : نوز نبرداشته ست مار سر از خواب نرگس چون گشت چون سلیم مسهد.<br
مسعدلغتنامه دهخدامسعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسعاد. نیکبخت گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به اسعاد شود.
مسحتلغتنامه دهخدامسحت . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از اسحات . رجوع به اسحات شود. || مال مسحت ؛ مال برده و از بیخ برکنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مسحوت . و رجوع به مسحوت شود.
مسحتلغتنامه دهخدامسحت . [ م ُ ح ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسحات . رجوع به اسحات شود. آنکه از بیخ بر می کند چیزی را. (ناظم الاطباء). از بیخ برکننده مال را. (از اقرب الموارد). || آنکه حرام می ورزد و کسب حرام می کند. (ناظم الاطباء).
مسحطلغتنامه دهخدامسحط. [ م َ ح َ ] (ع مص ) مصدر میمی است از سَحْط. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به سحط شود.
سلیمفرهنگ فارسی عمید۱. سالم؛ درست؛ بیعیب: عقل سلیم، ◻︎ چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱: ۴۵).۲. (صفت) [قدیمی] بیآزار؛ آرام و مطیع: ◻︎ در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردمخوار (سعدی: ۸۷).۳. [قدیمی] سادهلوح؛ سادهدل: ◻︎ ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان