مثنیلغتنامه دهخدامثنی . [ م َ نا ] (ع ص ، ق ) دو دو. (ترجمان القرآن ). دوگان دوگان . (دهار). دو دو و گویند جاؤا مثنی ، ای اثنین اثنین و اثنتین اثنتین . (از محیط الحیط) (از منته
مثنیلغتنامه دهخدامثنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ، اِ) دو تا ثوب . (السامی ). اسم پارچه ای است که آن را دو تا و دو تاه گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جامه ٔ دوتاه . || شترعقال بست
مثنیلغتنامه دهخدامثنی . [ م ُ ] (ع ص ) ثناگو. آنکه ثنا گوید : و ایشان داعی و ذاکر و مثنی و شاکر به بلاد و دیار خود مراجعت نمودند. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 401). و رجوع ب
مثنیلغتنامه دهخدامثنی . [ م ُ ث َن ْ نا ] (اِخ ) ابن حارثه ٔ شیبانی . وی در دوره ٔ جاهلیت سیادت داشته و در عصر اسلام نیز از فرماندهان سپاه بود و قسمتی از سواد را فتح کرد. (از ال
مسنیةلغتنامه دهخدامسنیة. [ م َ نی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مسنی : أرض مسنیة؛ زمین سیراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسنوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به مسنوة
مسنیةلغتنامه دهخدامسنیة. [ م َ نی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مسنی : أرض مسنیة؛ زمین سیراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسنوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به مسنوة
کالاماتالغتنامه دهخداکالاماتا. (اِخ ) نام بندری است در یونان ، حاکم نشین مسنی و دارای 20000 هزار تن سکنه .
باسالغتنامه دهخداباسا. (اِخ ) معبد مشهور یونانی در فیگالی ، نزدیک معبر مسنی که مختص آپولون اپیکوریوس بوده است .
مسنلغتنامه دهخدامسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) شهری است از شبه جزیره ٔ پلوپونز متعلق به یونان که مرکز مسنی می باشد. این شهر در دامنه ٔ کوه ایتوم واقع است و در قرن هفتم ق .م . بوسیله