مسنمةلغتنامه دهخدامسنمة. [ م ُ س َن ْ ن َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسنم . خرپشته ای . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی [ طبرستان ] کثیرةالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمة لذلک . (صور ال
مسنمةلغتنامه دهخدامسنمة. [ م ُ ن ِ م َ ] (ع ص ) گیاه حُلیّا رویانده شده : أرض مسنمة؛ زمین که گیاه حلیا رویاند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مسندةلغتنامه دهخدامسندة. [ م ِ ن َ دَ ] (ع اِ) مُسنَدة. بالش پشت . بالش پس پشت . بالش بزرگ . بالش تکیه . (زمخشری ).
مُّسْلِمَةًفرهنگ واژگان قرآنتسلیم کننده (مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)
مُّسَنَّدَةٌفرهنگ واژگان قرآنتکیه داده شده (اسم مفعول از مصدر تسنيد ، به معناي آن که چيزي را طوري نصب کني که بر چيز ديگري نظير ديوار و مثل آن تکيه داشته باشد . )
مُّسَوَّمَةًفرهنگ واژگان قرآننشاندار- چهار پايي كه آزادانه در مراتع مي چرد ونيازي به اينكه براي علوفه بريزند، ندارد(کلمه مسومه که از ماده(س،و،م) گرفته شده ، به معناي چريدن حيوان است ، گفته
خرپشتهلغتنامه دهخداخرپشته . [ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پشته ٔ بزرگ دراز ناهموار که میان آن بلند و دو طرف آن نشیب باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ) (از
صبرلغتنامه دهخداصبر. [ ص َ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چنداست و قلعه ای در این کوه است بنام صبر. یاقوت گوید:ندانم کوه را بنام قلعه خوانده ا
مسندةلغتنامه دهخدامسندة. [ م ِ ن َ دَ ] (ع اِ) مُسنَدة. بالش پشت . بالش پس پشت . بالش بزرگ . بالش تکیه . (زمخشری ).
مُّسَوَّمَةًفرهنگ واژگان قرآننشاندار- چهار پايي كه آزادانه در مراتع مي چرد ونيازي به اينكه براي علوفه بريزند، ندارد(کلمه مسومه که از ماده(س،و،م) گرفته شده ، به معناي چريدن حيوان است ، گفته