مثنلغتنامه دهخدامثن . [ م َ ث َ ] (ع اِ) تلاقهای زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلاق زنان . (ناظم الاطباء).
مثنلغتنامه دهخدامثن . [ م َ ث ِ ] (ع ص ) مرد دردگین آبدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دردگین مثانه . (ناظم الاطباء). || کسی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. اَم
مثنلغتنامه دهخدامثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مثنلغتنامه دهخدامثن . [ م َ ] (ع مص ) بر مثانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گله کردن از مثانه . (تاج المصادر
مصنلغتنامه دهخدامصن . [ م ُ ص ِن ن ] (ع ص ) خشمناک . گویند: فلان مصن غضباً؛ یعنی پر و ممتلی است از خشم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پر از خشم و خشمناک . (ناظم الاطباء).
مسن رودلغتنامه دهخدامسن رود. [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام رودی است در ایالت فارس : آب مسن از قهستان سمیرم و سیتخت برمی خیزد، آب بزرگ است و گذار اسب به دشواری دهد و در نهر طاب افتد طولش چ
مسن رودلغتنامه دهخدامسن رود. [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام رودی است در ایالت فارس : آب مسن از قهستان سمیرم و سیتخت برمی خیزد، آب بزرگ است و گذار اسب به دشواری دهد و در نهر طاب افتد طولش چ