مساومةدیکشنری عربی به فارسیتراضي , مصالحه , توافق , مصالحه کردن , تسويه کردن , چانه , چانه زدن , اصرار کردن , بريدن
مأمومةلغتنامه دهخدامأمومة. [ م َءْ م َ ] (ع ص )شجة مأمومة؛ شکستگی سر که به ام الرأس رسیده باشد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مأموم شود.
مُّسَوَّمَةًفرهنگ واژگان قرآننشاندار- چهار پايي كه آزادانه در مراتع مي چرد ونيازي به اينكه براي علوفه بريزند، ندارد(کلمه مسومه که از ماده(س،و،م) گرفته شده ، به معناي چريدن حيوان است ، گفته
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دؤاد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲبن عبادبن سلام بن عبدهندبن لخم بن مالک بن قیض بن منعةبن برجان بن دوس بن الدّئل بن امیّةبن حذیفةب