مسلمانیلغتنامه دهخدامسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی
گلبانگ مسلمانیلغتنامه دهخداگلبانگ مسلمانی . [ گ ُ گ ِ م ُ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه ازاذان است : نه آب ، نه آبادانی ، نه گلبانگ مسلمانی .
گلبانگ مسلمانیلغتنامه دهخداگلبانگ مسلمانی . [ گ ُ گ ِ م ُ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه ازاذان است : نه آب ، نه آبادانی ، نه گلبانگ مسلمانی .
کربلاییفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مسلمانی که مرقد شهدای کربلا را زیارت کرده است.۲. [عامیانه، مجاز] عنوان برخی روستاییان سالخورده.۳. (صفت نسبی) تهیهشده در کربلا.۴. (صفت نسبی) از مردم کربلا.۵.
مستامنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدارای امنیت؛ غیر مسلمانی که وارد سرزمین اسلامی شده و دارای امنیت و مصونیت است.