مسلةلغتنامه دهخدامسلة. [ م ِ س َل ْ ل َ ] (ع اِ) مسله . سوزن کلان . ج ، مسلاّ ت ، مَسال ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوزن جوال دوزی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوال دوز. (
مثلةلغتنامه دهخدامثلة. [ م َ ث ُ ل َ / م َ ل َ ] (ع اِ) عقوبت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). || کاری که بدان عبرت گیرن
مثلةلغتنامه دهخدامثلة. [ م ُ ل َ ] (ع مص ) عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن . مَثل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گوش و بینی بریدن . (منتهی الارب ). و رج
مصلةلغتنامه دهخدامصلة. [ م ِ ص َل ْ ل َ ] (ع اِ) آوندی که درآن شراب را صاف کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مسلهملغتنامه دهخدامسلهم . [ م ُ ل َ هَِ م م ] (ع ص ) گونه برگشته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). متغیر و برگشته گونه . (ناظم الاطباء).آن که رنگ او بگشته بود از نزا
مسلهملغتنامه دهخدامسلهم . [ م ُ ل َ هَِ م م ] (ع ص ) گونه برگشته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). متغیر و برگشته گونه . (ناظم الاطباء).آن که رنگ او بگشته بود از نزا
بربالغتنامه دهخدابربا. [ ب َ ] (اِخ ) مسلة. (یادداشت مؤلف ). خانه هایی است در مصر از تخته سنگهای سخت بزرگ کرده و این خانه ها به اشکال مختلف ساخته شده و در آنهاست جایهائی برای ص
مساللغتنامه دهخدامسال . [ م َ سال ل ] (ع اِ) ج ِ مِسلَّة. جوالدوزها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسلة شود.
جوالدوزلغتنامه دهخداجوالدوز. [ ج َ / ج ُ ] (اِ مرکب ) سوزنی بزرگ و درشت برای دوختن توبره و جوال و امثال آن . مِسَلّة. (زمخشری ). سوزن کلان که جوال به آن دوزند. (آنندراج ) : سعدی خط