مسقففلغتنامه دهخدامسقفف . [ م ُ س َ ف ِ ] (ع ص ) شعر مسقفف ؛ موی بلند و پراکنده و ژولیده . (منتهی الارب ). مُسْقَفِف ْ یا مُسْقَفِّف ْ. (از اقرب الموارد).
مسقفلغتنامه دهخدامسقف . [ م ُ س َق ْ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسقیف . رجوع به تسقیف شود. || خانه ٔ پوشیده . (آنندراج ). بیت سقف دار. (از اقرب الموارد). خانه ٔ آسمانه کرده . (د
واگن مسقفcovered wagon, covered car, box carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی برای حمل بارهای بستهبندیشده و قطعات صنعتی فلزات و مواد غذایی
بلندلغتنامه دهخدابلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ ف
مسقفلغتنامه دهخدامسقف . [ م ُ س َق ْ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسقیف . رجوع به تسقیف شود. || خانه ٔ پوشیده . (آنندراج ). بیت سقف دار. (از اقرب الموارد). خانه ٔ آسمانه کرده . (د
لولۀ گدازهlava tubeواژههای مصوب فرهنگستانمجرای مسقف گدازۀ مذاب در دهانۀ فورانی یا محل تزریق زیرپوستهای گدازه متـ . تونل گدازه lava tunnel