مسقطالرأسلغتنامه دهخدامسقطالرأس . [ م َ ق َ طُرْ رَءْس ْ ] (ع اِ مرکب ) جای زادن . (منتهی الارب ). مولد، یعنی جایی که هنگام تولد سر بر زمین می آید، مثلاً گویند: البصرة مسقط رأسی .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن السری . مکنی به ابوالفتوح و ابن الصلاح و ملقب بمجدالدین از فضلای یگانه و حکمای فرزانه بوده است و هم از خانواده ٔ اجلاء علماء
سارزولغتنامه دهخداسارزو. [ زُ ] (اِخ ) قصبه ای است در فرانسه ، کرسی کانتن موربیهان در آرندیسمان وان . مسقط الرأس لوساژ نویسنده ٔ معروف قرن هجدهم است . و 3700 تن سکنه دارد.
صرعهلغتنامه دهخداصرعه . [ ] (اِخ ) (شهر زنبور) (یوشع 15:23) (نحمیا 11:29). شهری است در ساحل یهودا که بعد از چندی به دان داده شد (یوشع 15:33 و 19:41) این شهر مسقط الرأس شمشون بو
باژلغتنامه دهخداباژ. (اِخ ) نام قریه ای است از قرای طوس و معرب آن فاز است . گویند تولد حکیم فردوسی از آنجاست . (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). نام قریه ای است از قرای طوس
غازی بیک ایدغمشلغتنامه دهخداغازی بیک ایدغمش . [ ب َ دُ م ِ ] (اِخ ) از ممالیک و پرورش یافتگان اتابک پهلوان که در اوائل قرن ششم هجری فرمانروای ری و همدان و اصفهان بوده است . و این همان امیر