مسقاملغتنامه دهخدامسقام . [ م ِ ] (ع ص ) بیمار غنج ، و مرد بسیاربیماری . (منتهی الارب ). کثیرالسقم . (اقرب الموارد). بسیار بیماری . (دهار). بیمارناک . بیمارگن . بیمارگین . بیمارژ
مقامفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای ایستادن ، مکان . 2 - مرتبه ، درجه . 3 - پایگاه ، منزلت . 4 - پردة موسیقی .
مسامدیکشنری عربی به فارسیسوراخ ريز , منفذ , روزنه , خلل وفرج , در درياي تفکر غوطه ور شدن , بمطالعه دقيق پرداختن , با دقت ديدن
بیمارگینلغتنامه دهخدابیمارگین . (ص مرکب ) بیمارگن . مسقام . (یادداشت مؤلف ). علیل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) غذایی که به بیمار دهند. (آنندراج ). غذای بیمار. پرهیزان
بیمارگنلغتنامه دهخدابیمارگن . [ گ ِ ] (ص مرکب ) بیمارگین . (یادداشت مؤلف ). مسقام . (بحر الجواهر). رجوع به بیمارگین شود.
بیمارغنجلغتنامه دهخدابیمارغنج . [ غ َ ] (ص مرکب ) بیمارناک . (لغت فرس اسدی ). بمعنی بیمارناک و دردمند است یعنی بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. (برهان ). کسی را گویند که اکثر اوقات ب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ الزردی اللغوی العلامة النیسابوری ، مکنی به ابوعمرو. از مردم زرد قریه ای از اسفراین روستائی بنیشابور. حاکم ذکر او آورده