مثعلغتنامه دهخدامثع. [ م َ ] (ع مص )به رفتار زشت رفتن زن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) رفتاری است زشت مر زنان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مس ءلغتنامه دهخدامس ء. [ م َس ْءْ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ). || (اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). میان راه و یا متن و جاده ٔ آن . (اقرب الموارد).
مس ءلغتنامه دهخدامس ء. [ م َس ْءْ ] (ع مص )بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). مجون . و ماجن شدن . (اقرب الموارد). ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به میانه ٔ راه رفتن . (منته
مسالغتنامه دهخدامسا. [ م َ ] (ع اِ) مساء. شبانگاه . شبانگاهان . شب . غروب . رجوع به مساء در ردیف خود شود : شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک روزم همه شب است و صباحم همه مسا. مس
مسعيدیکشنری عربی به فارسیتلا ش , کوشش , سعي , جد و جهد , سعي بليغ , تلا ش کردن , کوشيدن , تعقيب , پيگرد , تعاقب , حرفه , پيشه , دنبال , پيگيري
مسعودلغتنامه دهخدامسعود. [ م َ ] (اِخ )(الملک الَ ...) شهرت حسن بن یوسف بن عمر رسولی . از ملوک یمن در قرن هشتم هجری . رجوع به حسن رسولی شود.