مسح کردنلغتنامه دهخدامسح کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسودن . لمس کردن . مس کردن . تمسح . مسح . (از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر
مسلح کردنarmingواژههای مصوب فرهنگستانتغییر وضعیت سلاح یا مهمات از حالت ضامن به حالت آماده برای شروع آتش