مسخرگیلغتنامه دهخدامسخرگی . [ م َ خ َ رَ / رِ] (حامص ) مسخره درآوردن . استهزاء. بذله گوئی . لودگی .لاغ . هزل . سخریه . و رجوع به مسخره شود : از مسخرگی گذشت و برخاست پیغامبری ز مکر
مسخرگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی مسخرگی، مهملی، خندهداری، مضحک بودن، امر محال لودگی، ظرافتطبع، بذله
مسخرگانلغتنامه دهخدامسخرگان . [ م َ خ َ رَ / رِ ] (اِ) ج ِ مسخره . رجوع به مسخره شود : عنصری را هزار درم دادند و مطربان و مسخرگان را سی هزار درم . (تاریخ بیهقی ص 276). زبان به قدح
تتربوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمسخرگی: ◻︎ لیکن نهبازگردم از شرم دشمنان / کاندرخور تماخر و تتربو شدم (سوزنی: لغتنامه: تتربو).