مسخلغتنامه دهخدامسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از
مسخفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. 2 - (اِمص .) دگرگون سازی .
مصخلغتنامه دهخدامصخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردانیدن روی چیزی را. لغتی است در مسخ . (ناظم الاطباء). ورجوع به مسخ شود. || گرفتن هر چیزی
مَسَخْنَاهُمْفرهنگ واژگان قرآنآنان را مسخ کردیم - چهره ی آنان را از شکل انسانی به شکلی زشت وبد منظر تبدیل کردیم (کلمه مسخ برگشتن آدمي به خلقتي زشت و بد منظره است ، همچنان که در داستان بني اس
مسخرلغتنامه دهخدامسخر. [ م ُ س َخ ْ خ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسخیر. رام و فرمان بردار کرده شده و مطیع. (غیاث ). تذلیل شده و هر مقهوری که در خود قدرت رهایی از قهر را نداشته باش