مسجوملغتنامه دهخدامسجوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سجم و سجوم . رجوع به سجم و سجوم شود. || شتر ماده که وقت دوشیدن پایها را فراخ داردو سر را بلند. (منتهی الارب ). || ریزان ازا
مسجومةلغتنامه دهخدامسجومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسجوم . رجوع به مسجوم و سجم و سجوم شود. || أرض مسجومة؛ زمین باران رسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مَسْتُومگویش گنابادی در گویش گنابادی به معانی مست هستم با مسکرات ، میخواستم ، طلب داشتم ، مست هستم با برانگیختگی شهوت جنسی ، عاشق هستم ، میباشد.
مسجومةلغتنامه دهخدامسجومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسجوم . رجوع به مسجوم و سجم و سجوم شود. || أرض مسجومة؛ زمین باران رسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اشأمانلغتنامه دهخدااشأمان . [ اَ ءَ ] (اِخ ) موضعی در قول ذی الرمة:اعن ترسمت من خرقاء منزلةماءالصبابات من عینیک مسجوم کأنها بعد احوال مضین لهابالاشأمین یمان فیه تسهیم .(معجم ال