مسجرةلغتنامه دهخدامسجرة. [ م ِ ج َ رَ ] (ع اِ) چوبی که فروزینه بوسیله ٔ آن مخلوط می شود. (از اقرب الموارد).
مسجرةلغتنامه دهخدامسجرة. [ م ُ س َج ْ ج َ رَ ] (ع ص ) پُر. لبریز. عین ٌ مُسَجَّرةٌ؛ مُفْعَمَة. (ذیل اقرب الموارد، از تاج ).
سخريةدیکشنری عربی به فارسیمسخره اميز , مضحک , تقليد , رقص لخت , تقليد و هجو کردن , طعنه , وارونه گويي , گوشه و کنايه و استهزاء , مسخره , پنهان سازي , تمسخر , سخريه , طنز , ريشخند , استهز