خلوتگهلغتنامه دهخداخلوتگه . [ خ َل ْ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) محل خلوت . محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه : چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای .
یغمالغتنامه دهخدایغما. [ ی َ ] (اِ) تاخت و تاراج و غارت و غنیمت و ربودگی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). تاراج را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ اوبهی ). تالان . تاراج . چپو.
سنجیدنلغتنامه دهخداسنجیدن . [ س َ دَ ] (مص ) (از: سنج + یدن ، پسوند مصدری ) با جزو اول از ریشه ٔ سج یا سک ، سختن به معنی وزن کردن چیزی را با ترازو و جز آن مقایسه کردن و برابر کردن
دماغلغتنامه دهخدادماغ . [ دِ ] (ع اِ) مغز سر . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ) (از لغت محلی شوشتر) (از اقرب الموارد). مغز سر، و اطبا چ
آشفتهلغتنامه دهخداآشفته . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) خشمگین . بخشم آمده . مقابل آهسته : گهی آرمده و گه آرغده گهی آشفته و گه آهسته . رودکی .میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازدبرق