مستکملینلغتنامه دهخدامستکملین . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکمِل (در حالت نصبی و جری ). کامل کنندگان : مصلیَّا علی النبی المصطفی و آله المستکملین الشرفا. (ابن مالک ).و رجوع به
مستکمللغتنامه دهخدامستکمل .[ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکمال . تمام کردن خواهنده . (از منتهی الارب ). کامل کننده و تمام کننده چیزی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استکمال
مستکبرینلغتنامه دهخدامستکبرین . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکبر (در حالت نصبی و جری ) : مستکبرین به سامراً تهجرون . (قرآن 67/23). اًنه لایحب المستکبرین . (قرآن 23/6). رجوع به
مستکمللغتنامه دهخدامستکمل .[ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکمال . تمام کردن خواهنده . (از منتهی الارب ). کامل کننده و تمام کننده چیزی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استکمال
مستکبرینلغتنامه دهخدامستکبرین . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکبر (در حالت نصبی و جری ) : مستکبرین به سامراً تهجرون . (قرآن 67/23). اًنه لایحب المستکبرین . (قرآن 23/6). رجوع به
مستقبلینلغتنامه دهخدامستقبلین . [ م ُت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستقبِل (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستقبل شود. || پیشوازکنندگان . (ناظم الاطباء). به پیشوازآیندگان . استقبال کنندگا
مستکینلغتنامه دهخدامستکین . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکانة.فروتن و کمینه و رام و خوار. (از منتهی الارب ). خاضعو ذلیل . (از اقرب الموارد). رجوع به استکانة شود.
مستکلیلغتنامه دهخدامستکلی ٔ. [ م ُ ت َ ل ِءْ ](ع ص ) نعت فاعلی از استکلاء. زمین بسیارگیاه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به استکلاء شود.