مستویلغتنامه دهخدامستوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستو. برابر و هموار. (غیاث ) (آنندراج ). یکسان . مساوی : وفا و همت و آزادگی و دولت و دین نکوی و عالی و محمود و مستوی و قوی . منوچهری
مستويدیکشنری عربی به فارسیستون پله , بصورت پلکان در اوردن , پله , رده , سطح , ميزان , تراز , هموار , تراز کردن
مستویاًلغتنامه دهخدامستویاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) بطور برابری و بطور راستی و مستقیم . (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود.
ساعت مستویلغتنامه دهخداساعت مستوی . [ ع َ ت ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت مستویه . مداری است که در آن از فلک پانزده درجه دور زند. (مفاتیح ). ساعت راست . ساعت معدل . ساعت مع
مستویاًلغتنامه دهخدامستویاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) بطور برابری و بطور راستی و مستقیم . (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود.
ساعت مستویلغتنامه دهخداساعت مستوی . [ ع َ ت ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت مستویه . مداری است که در آن از فلک پانزده درجه دور زند. (مفاتیح ). ساعت راست . ساعت معدل . ساعت مع
چَفتۀ تختflat arch 1, jack arch 1, straight arch 1واژههای مصوب فرهنگستانچَفتۀ مستوی ساختهشده از قطعات گوِهشکل، از جنس سنگ یا آجر