مستوکیلغتنامه دهخدامستوکی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ناقه که مملو از پیه شده باشد. || مشک که مملو باشد. || شکم که مدفوع آن خارج نشود. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیکاء شود.
مستویاًلغتنامه دهخدامستویاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) بطور برابری و بطور راستی و مستقیم . (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود.
مستویاًلغتنامه دهخدامستویاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) بطور برابری و بطور راستی و مستقیم . (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود.
مستوبیلغتنامه دهخدامستوبی ٔ. [ م ُ ت َ ب ِءْ ] (ع ص ) وبارسیده و مرگامرگی ناک یابنده جای را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیباء شود.
متوکیلغتنامه دهخدامتوکی ٔ. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ءْ ] (ع ص ) تکیه نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تکیه کننده بر عصا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توکؤ شود.