مستوکثلغتنامه دهخدامستوکث . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) خورنده ٔ «وکاث ». (اقرب الموارد). آنکه ناشتاشکن می خورد. (ناظم الاطباء). و رجوع به استیکاث و وکاث شود.
مستکثرلغتنامه دهخدامستکثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکثار. آنکه بسیار و فراوان می خواهد. (از منتهی الارب ). رجوع به استکثار شود.
مستوثرلغتنامه دهخدامستوثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) بسیار خواهنده ٔ چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواهنده ٔ زنی که فربه باشد. || آماده کننده بستر را. (از اقرب الموا
مستوثقلغتنامه دهخدامستوثق . [ م ُ ت َ ث ِ] (ع ص ) استواری گیرنده و استوار. (از منتهی الارب ).سخت بسته . استوار کرده . || وثیقه گیرنده از کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیثاق
مستوثنلغتنامه دهخدامستوثن . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص )فربه و سمین . || چیزی که باقی بماند و قوی شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیثان شود.
مستوکحلغتنامه دهخدامستوکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) جوجه ٔ سطبر شده . (از اقرب الموارد). چوزه ٔ سطبر و آگنده شونده . || بخیل شونده به بخشیدن . (از منتهی الارب ). خودداری کننده از ا
مستکثرلغتنامه دهخدامستکثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکثار. آنکه بسیار و فراوان می خواهد. (از منتهی الارب ). رجوع به استکثار شود.
مستوثرلغتنامه دهخدامستوثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) بسیار خواهنده ٔ چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواهنده ٔ زنی که فربه باشد. || آماده کننده بستر را. (از اقرب الموا
مستوثقلغتنامه دهخدامستوثق . [ م ُ ت َ ث ِ] (ع ص ) استواری گیرنده و استوار. (از منتهی الارب ).سخت بسته . استوار کرده . || وثیقه گیرنده از کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیثاق
مستوثنلغتنامه دهخدامستوثن . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص )فربه و سمین . || چیزی که باقی بماند و قوی شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیثان شود.
مستوکحلغتنامه دهخدامستوکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) جوجه ٔ سطبر شده . (از اقرب الموارد). چوزه ٔ سطبر و آگنده شونده . || بخیل شونده به بخشیدن . (از منتهی الارب ). خودداری کننده از ا