مستنکفلغتنامه دهخدامستنکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) استکبارکننده و متکبر. (از اقرب الموارد). || امتناع کننده از روی ابا و استکبار. (از اقرب الموارد). ممتنع. آبی . نه گوینده . و رجو
مستنکففرهنگ انتشارات معین(مُ تَ کِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سر باز زننده و خودداری کننده از انجام کاری . 2 - کسی که از رؤیت احضاریه یا حکم قرار دادگاه خودداری کند.
مستنزفدیکشنری عربی به فارسیزالو , حجامت , اسباب خون گيري , خفاش خون اشام , انگل , مزاحم , شفا دادن , پزشکي کردن , زالو انداختن , طبيب
مستنفرلغتنامه دهخدامستنفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) رمنده .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). آهو که رمیده باشد. (ازاقرب الموارد). نافر. هارب . رمو. نفور. منهزم . || آهو که رم داده شده ب
مستنفرلغتنامه دهخدامستنفر. [ م ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) آهو که رم داده شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استنفار شود.
مُّسْتَنفِرَةٌفرهنگ واژگان قرآننفرت و اعراض کننده -گريزان (از استنفار به معنی نفرت و عبارتَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ " یعنی کفار در حالي از تذکره نفرت و اعراض ميک
آنفلغتنامه دهخداآنف . [ ن َ ] (ع ن تف ) آنف بلاد؛ آنکه حاصل آن پیش رس تر باشد. || بادسرتر. کله شَخ تر. منیعتر. ابی تر. مستنکف تر. || (ص ) بزرگ بینی .
ممتنعلغتنامه دهخداممتنع. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) شیر توانای غالب .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیر نیرومندچیره . (از اقرب الموارد). || قوی گشته . (ناظم الاطباء). قوی
ناکفلغتنامه دهخداناکف . [ ک ِ ] (ع ص ) ننگ دارنده ٔ از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه سرپیچی و امتناع میکند از کاری . (از المنجد). آنکه بواسطه ٔ شرم و حیا از کاری ابا می
صلاةلغتنامه دهخداصلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مو
ذوالنونلغتنامه دهخداذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) لقب یونس بن متی یعنی صاحب ماهی یا همدم ماهی - و خداوند ماهی یکی از انبیاء بنی اسرائیل است که مبعوث بر اهل نینوی بود و آنرا صاحب ال