مستنقذلغتنامه دهخدامستنقذ. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) خلاص کننده و نجات دهنده کسی را. (از اقرب الموارد). رهاننده .آزادکننده . منجی . رهاکننده . رجوع به استنقاذ شود.
مستنقعدیکشنری عربی به فارسیباتلا ق , سياه اب , گنداب , لجن زار , درباتلا ق فرورفتن , مرداب , لجن , نهر , انحطاط , در لجن گير افتادن , پوست ريخته شده مار , پوست مار , پوسته خارجي , پوست ,
مستنقالغتنامه دهخدامستنقا. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستنقی . پاکیزه . پاک : ز آنکه حلوا گرمی و صفرا کندسیلیش از خبث مستنقاکند. مولوی (مثنوی ).رجوع به مستنقی شود.
مستنقصلغتنامه دهخدامستنقص .[ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) خریداری که کم کردن بهای چیزی را می خواهد. (ناظم الاطباء). || نسبت دهنده به نقصان . (از اقرب الموارد). رجوع به استنقاص شود.
مستنقشلغتنامه دهخدامستنقش . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نقاش و مصور. (ناظم الاطباء). رجوع به استنقاش شود.