مستنزللغتنامه دهخدامستنزل . [ م ُ ت َ زَ ](ع ص ، اِ) آنکه از مرتبه و مقام خود فرود آورده شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استنزال شود. || محل نزول و منزل و خانه . (ناظم الاطبا
مستنزللغتنامه دهخدامستنزل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) فروآورنده . (از اقرب الموارد). فروفرستنده . (آنندراج ). || درخواست کننده از کسی که از نظر خود دست بردارد. (از اقرب الموارد). رجوع
مستنزفدیکشنری عربی به فارسیزالو , حجامت , اسباب خون گيري , خفاش خون اشام , انگل , مزاحم , شفا دادن , پزشکي کردن , زالو انداختن , طبيب
متنزللغتنامه دهخدامتنزل . [ م ُ ت َ ن َزْ زِ ] (ع ص ) به درنگ و مهلت فرود آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آهسته و به درنگ فرودآینده . (ناظم الاطباء). فرود
مستبزللغتنامه دهخدامستبزل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبزال . رجوع به استبزال شود. شراب صاف برآورنده از خم . (منتهی الارب ). صاف کننده ٔ خمر. || گشاینده و بازکننده . (ا