مستمراًلغتنامه دهخدامستمراً. [ م ُ ت َ م ِرْ رَن ْ ] (ع ق ) به طور مستمر. در حال استمرار. اتصالاً. استمراراً. دائماً. پیوسته . همیشه . و رجوع به مستمر و استمرار شود.
مستمراًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم وقفه، یکریز، دائم، یکنفس، مدام، دائماً، لاینقطع، بهطور پیوسته، اتصالاً، بدون توقف، بدون انقطاع، همواره، همهروزه، دائماً، همیشه، بیامان، مادام، ب
مستمردیکشنری عربی به فارسیپيوسته , پي درپي , داءمي , هميشگي , مکرر , متناوب , مداوم , لا ينقطع , پي در پي , بي پايان , درحال پيشرفت , بي درز
استمراراًلغتنامه دهخدااستمراراً. [ اِ ت ِ رَن ْ ] (ع ق ) مستمراً. مدام . دائماً. اتصالاً. پیوسته . همواره .
متصلاًلغتنامه دهخدامتصلاً. [ م ُت ْ ت َ ص ِ لَن ْ ] (ع ق ) همیشه و همواره و دائماً و لاینقطع. (ناظم الاطباء). پیوسته . مستمراً. و رجوع به متصل و اتصال شود.
بلاوقفهفرهنگ مترادف و متضادپیاپی، پیدرپی، پیوسته، علیالدوام، لاینقطع، مدام، مداوم، مستمر، مستمراً، وقفهناپذیر ≠ ناپیوسته، نامستمر، وقفهپذیر