مستلئملغتنامه دهخدامستلئم . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلآم . با ناکسان و لئیمان خویشی و مصاهرت نماینده . || در ناکسان زن خواهنده . || زره پوشنده . || آنکه پدرش بد و زشتخوی باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استلآم شود.
مصطلملغتنامه دهخدامصطلم . [ م ُ طَ ل ِ ] (ع ص ) ازبیخ برکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مصطلملغتنامه دهخدامصطلم . [ م ُ طَ ل َ ] (ع ص ) از بیخ برکنده شده . که از بیخ و بن برکنده شده باشد. مستأصل : قابل انوار عدل قابض ارواح مال فتنه ٔ آخرزمان از کف او مصطلم .خاقانی .
مستلملغتنامه دهخدامستلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلام . استلام کننده . (از اقرب الموارد). رجوع به استلام شود.
مستلیملغتنامه دهخدامستلیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلامة. شخصی که ملامت کنند او را. (از منتهی الارب ). شایسته ٔ ملامت . (از اقرب الموارد). رجوع به استلامة شود.