مستقصیلغتنامه دهخدامستقصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستقص . نعت فاعلی از استقصاء. کوشش تمام کننده و به نهایت چیزی رسنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استقصاء شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن شافعی . قاضی امین الدین . او راست : انس فی فضائل القدس که در آن بر کتاب ابن عم خود جامع المستقصی اعتماد و در 603 هَ . ق .
یحییلغتنامه دهخدایحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مزین ، مکنی به ابوزکریا، عالم حدیث و رجال و از مردم قرطبة بود. او راست : 1- تفسیر الموطاء. 2- المستقصیة. 3- فضائل الق
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) حسین بن امیر ابراهیم بن امیر محمد معصوم بن محمد فصیح بن امیر اولیاء حسینی . از ثقات علمای امامیه و فقیهان و مجتهدان اوایل قرن سیزدهم ه
حسین خوارزمیلغتنامه دهخداحسین خوارزمی . [ ح ُ س َ ن ِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) ابن حسن ملقب به کمال الدین که در 840 هَ . ق . کشته شد.او راست : «اساس القواعد» فارسی در حساب و شرح قصیده ٔ برد