مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب
مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
آرایۀ یونراههion channel arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای متشکل از یک پشتیبان جامد که در آن غشایی مشابه غشای لیپیدی مستقر شده است و در آن دالانهای یونی قرار گرفتهاند
استرگتلغتنامه دهخدااسترگت . [ اُ رُ گ ُ ] (اِخ ) (گت های مشرق ) بخشی از ملت ژرمانی که در ساحل دانوب مستقر شده بودند و سپس به ایتالیا حمله بردند و تحت ریاست تِئودُریک در اواخر مائه
جبه نویانلغتنامه دهخداجبه نویان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یا یمه . یکی از سرداران مغول که بفرمان چنگیزخان با چند هزار تن سپاه مأمور دفع کوشلوک گردید و او را هزیمت داده وارد کاشغر شد. (از