مستقذرلغتنامه دهخدامستقذر. [ م ُ ت َ ذَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استقذار. پلید داشته شده و پلید بشمارآمده . (از اقرب الموارد). پلید. (از منتهی الارب ). چرکین .- جامه ٔ مستقذرالبطانة ؛ جامه ای که آستر آن چرکین باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به استقذار شود.
مستقذرلغتنامه دهخدامستقذر. [ م ُ ت َذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقذار. پلیددارنده و پلیدشمرنده . (از اقرب الموارد). رجوع به استقذار شود.
مستقدرلغتنامه دهخدامستقدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقدار. تقدیر کردن خواهنده . (از منتهی الارب ). سؤال کننده و طلب کننده از خداوند تقدیرخیر را. (از اقرب الموارد). رجوع به استقدار شود.
نیمگروه مشتقپذیرdifferentiable semigroupواژههای مصوب فرهنگستاننیمگروهی مرکب از عملگرهای بینهایتبار مشتقپذیر
قشبلغتنامه دهخداقشب . [ ق َ ] (ع اِ) مستقذر. (اقرب الموارد). || زهر و سم . (ناظم الاطباء). رجوع به قِشب و قَشَب شود.