مستفیدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. استفادهکننده؛ فایدهگیرنده؛ بهرهمند.۲. کسی که طلب بهره و فایده بکند.
مستفیدلغتنامه دهخدامستفید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفادة. فائده گیرنده و فائده خواهنده . (آنندراج ). فائده گیر. سودخواه . فائده طلب . خواهنده ٔ سود و فایده . بهره مند. س
مستفادفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده ۲. سودرسان، فایدهرسان
تحلیلغتنامه دهخداتحلی . [ت َ ح َل ْ لی ] (ع مص ) (از «ح ل ی ») پیرایه برکردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از دهار). زیور پوشیدن و آراسته شدن . (آنندراج ). بازیور شدن زن و مس
برخوردارفرهنگ مترادف و متضادبهرهمند، بهرهور، رستیخوار، کامیاب، متمتع، متنعم، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ محروم
بهرهمندفرهنگ مترادف و متضادبرخوردار، بهرهور، رستیخوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ بیبهره، محروم