مستفقهةلغتنامه دهخدامستفقهة. [م ُ ت َ ق ِ هََ ] (ع ص ، اِ) زن همراه زن نوحه گر که جواب دهد او را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متفقههلغتنامه دهخدامتفقهه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِهَْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متفقه . متقثهین : فواید و عواید آن خیر به عامه ٔ علما و متفقهه برسیده (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441).
مستقهفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ قَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - پوستین آستین دراز. 2 - آلتی که بدان چنگ و مانند آن نوازند.
مُسْتَقَرَّهَافرهنگ واژگان قرآنقرارگاه ومحل استقراردائمیش (عبارت "وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا"یعنی :قرارگاه واقعى و جايگاه موقت آن را مىداند )
مسافههفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشنام دهی، ناسزاگویی، فحاشی ۲. دشنام دادن، سقط گفتن، فحش دادن ۳. سفاهت کردن، نادانی کردن ۴. شراب بارگی، شرابباره بودن، دائمالخمر بودن
متفقههلغتنامه دهخدامتفقهه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِهَْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متفقه . متقثهین : فواید و عواید آن خیر به عامه ٔ علما و متفقهه برسیده (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441).
فوایدلغتنامه دهخدافواید. [ ف َ ی ِ ] (ع اِ) فوائد. ج ِ فایده .سودها. بهره ها. (از فرهنگ فارسی معین ) : از نام و کنیت تو جهان را محامد است از فضل و جود تو همه کس را فواید است . من
متفقهلغتنامه دهخدامتفقه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِه ْ ] (ع ص ) فقیه .(از آنندراج ) (از منتهی الارب ). عالم به علم فقه . فقیه و دانای شرع الهی . (ناظم الاطباء). دانشمند در مسائل شرعی
علی هاشمیلغتنامه دهخداعلی هاشمی . [ ع َی ِ ش ِ ] (اِخ ) ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی . مکنی به ابوالحسن . و
مُسْتَقَرَّهَافرهنگ واژگان قرآنقرارگاه ومحل استقراردائمیش (عبارت "وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا"یعنی :قرارگاه واقعى و جايگاه موقت آن را مىداند )