مستفزلغتنامه دهخدامستفز. [ م ُ ت َ ف ِزز ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفزاز. بیرون کننده و خارج کننده . (از اقرب الموارد). || بقتل رساننده و کشنده . || قعد مستفزاً؛ با عدم اطمینان نشس
مستأزقلغتنامه دهخدامستأزق . [ م ُ ت َءْزِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیزاق . تنگ و تنگ شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استئزاق و استیزاق شود.
مستفللغتنامه دهخدامستفل .[ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفال . نازل و فرود آینده . (از اقرب الموارد). رجوع به استفال شود.
مستفللغتنامه دهخدامستفل . [ م ُ ت َ ف ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفلال . اندک گیرنده از چیزی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به استفلال شود.