مستفلغتنامه دهخدامستف . [ م ُ ت َف ف ] (ع ص ) نعت فاعلی و مفعولی از استفاف . آنکه دوا یا سویق را کوبیده نشده و معجون ناکرده بگیرد. (از اقرب الموارد). || دوا یا سویق که نرم نشده
مصطفلغتنامه دهخدامصطف . [ م ُ طَف ف ] (ع ص ) صف بسته ایستنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). صف بسته . صف زده . (ناظم الاطباء). رده برکشیده . || به نظم مرتب شده و فراهم شده . (ن
مستفللغتنامه دهخدامستفل .[ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفال . نازل و فرود آینده . (از اقرب الموارد). رجوع به استفال شود.
مستفللغتنامه دهخدامستفل . [ م ُ ت َ ف ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفلال . اندک گیرنده از چیزی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به استفلال شود.