مستغیثینلغتنامه دهخدامستغیثین . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستغیث (در حالت نصبی و جری ). فریادخواهان . استغاثه کنندگان .
غیاث المستغیثینلغتنامه دهخداغیاث المستغیثین . [ ثُل ْ م ُ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باریتعالی به معنی فریادرس فریادخواهان : ندارم طاقت تیمار چندین اغثنی یا غیاث المستغیثین .نظامی .
غیاث المستغیثینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفریادرس فریادخواهان: ◻︎ ندارم طاقت تیمار چندین / اغثنی یا غیاثالمستغیثین (نظامی: لغتنامه: غیاثالمستغیثین).
مستغیثانهلغتنامه دهخدامستغیثانه . [ م ُ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور دادخواهی و فریادرسی . (ناظم الاطباء). با استغاثه . رجوع به مستغیث و استغاثه شود.
مستغاثیلغتنامه دهخدامستغاثی . [ م ُ ت َ ] (ص نسبی ) فریادی و دادخواه ، و تأویل آن به دو وجه است : یکی آنکه مستغاث اسم مفعول است به معنی کسی که از او دادرسی خواهند و آن حاکم باشد،
مستغفرینلغتنامه دهخدامستغفرین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستغفر (در حالت نصبی و جری ). طلب کنندگان آمرزش . آمرزش خواهان : الصابرین والصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین
غیاث المستغیثینلغتنامه دهخداغیاث المستغیثین . [ ثُل ْ م ُ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باریتعالی به معنی فریادرس فریادخواهان : ندارم طاقت تیمار چندین اغثنی یا غیاث المستغیثین .نظامی .
غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . فریادرس بندگان . (مهذب الاسماء). غیاث المستغیثین نیز گویند.
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) منصوربن (میر) صدرالدین محمدبن غیاث الدین منصوربن صدرالدین محمدبن ابراهیم بن محمدبن اسحاق بن علی بن عربشاه حسنی حسینی دشتکی . او
یالغتنامه دهخدایا. (ع حرف ندا) حرف ندا برای دور است حقیقة یا حکماً و برای ندای نزدیک باشد و گفته اند مشترک است میان دور و نزدیک و گفته اند برای بین دور و نزدیک و متوسط است . و
الغتنامه دهخداا. [اَل ْ لاه ] (اِخ ) خدای سزای پرستش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). علم است برای ذات واجب الوجود. (متن اللغة). نام خداوند تبارک و تعالی . اصل