مستغرقلغتنامه دهخدامستغرق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص )نعت مفعولی از استغراق . غوطه ور شده و فرورفته در آب و غرق شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استغراق شود. || مستوعب . (اقرب الموارد). ف
مستغرقلغتنامه دهخدامستغرق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغراق . غرق شونده . (غیاث ) (آنندراج ). فرورونده . (ناظم الاطباء). || فرارسنده . || به تمام توانائی خود کاری کننده
درغمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز الحان قدیم ایرانی: ◻︎ چنان مستغرقم در غم که مطرب / اگر درغم سراید غم فزاید (ابوسلیک: شاعران بیدیوان: ۶).