مستعارمنهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) در بیان، مشبهبه در استعاره.۲. عاریتگرفتهشده از او.
مستأمنهلغتنامه دهخدامستأمنه . [ م ُ ت َءْ م ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) مستأمنة. مستأمن . افراد حربی که در بلاد اسلام باشند. || از دو شاهد زیر بر می آید که کلمه معنی به پناه آمده داشته ب
مستأمنةلغتنامه دهخدامستأمنة. [ م ُت َءْ م ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) مستأمنه . مستأمن . افراد حربی که در بلاد اسلام باشند. و رجوع به مستأمن شود.
مستعارلهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عاریت آوردهشده برای او.۲. (ادبی) در بیان، کلمهای که به مستعارمنه تشبیه میشود.
عنادیةلغتنامه دهخداعنادیة. [ ع ِ دی ی َ ] (ع ص نسبی ) (اصطلاح بیان ) قسمی از استعاره است ، و آن وقتی است که اجتماع مستعار و مستعارمنه در چیزی امکان پذیر نباشد، مانند میتاً ضالاً،
استعارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن استعاره، کنایه، مثل، مجاز حکایت تمثیلی، کلیله و دمنه، موشوگربه مستعارٌله، مستعارمنه
مستعارلهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عاریت آوردهشده برای او.۲. (ادبی) در بیان، کلمهای که به مستعارمنه تشبیه میشود.
ترشیحلغتنامه دهخداترشیح . [ ت َ ] (ع مص ) تربیت و نیکو سیاست شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نیک مراقبت کردن مال را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اصل
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان