مستعارلغتنامه دهخدامستعار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعارة. عاریت گرفته شده . (غیاث ) (آنندراج ). عاریة. (منتهی الارب ). عاریت خواسته . (دهار). عاریت شده و وام گرفته شده . (ناظم الاطباء). عاریتی . رجوع به استعارة شود : این همی گوید که دارم ملکت از تو عاریت <
مستعارلهفرهنگ فارسی عمید۱. عاریت آوردهشده برای او.۲. (ادبی) در بیان، کلمهای که به مستعارمنه تشبیه میشود.
مستعارلهفرهنگ فارسی عمید۱. عاریت آوردهشده برای او.۲. (ادبی) در بیان، کلمهای که به مستعارمنه تشبیه میشود.