مستظهر بالغتنامه دهخدامستظهر با. [ م ُ ت َ هَِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) احمدبن عبداﷲالمقتدی بن محمدبن القائم ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ذخیرةالدین ، بیست و هشتمین خلیفه ٔ عباسی . وی به سال 470 هَ . ق . متولد شد و در سال 487</s
مستظهر بالغتنامه دهخدامستظهر با. [ م ُ ت َ هَِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) حاکم قرطبه . رجوع به عبدالرحمن (ابن هشام بن عبدالمطلب ...) شود.
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استظهار. تکیه کرده بر یاری کسی . پشت گرم . رجوع به استظهار شود : اما قومی مستظهر باید که رود به مردم و آلت و عدت ... (تاریخ بیهقی ص 266).به فخر و محمدت و شکر و مدح مستظه
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) دومین تن از ملوک بنی برزال در قرمونه ٔ اندلس . رجوع به عزیز (ابن محمدبن عبداﷲ...) شود.
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استظهار. یاری خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی که اعانت می طلبد و دستگیری می خواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به استظهار شود.
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مستظهر باﷲ. احمد. رجوع به مستظهر... شود.
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استظهار. تکیه کرده بر یاری کسی . پشت گرم . رجوع به استظهار شود : اما قومی مستظهر باید که رود به مردم و آلت و عدت ... (تاریخ بیهقی ص 266).به فخر و محمدت و شکر و مدح مستظه
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استظهار. تکیه کرده بر یاری کسی . پشت گرم . رجوع به استظهار شود : اما قومی مستظهر باید که رود به مردم و آلت و عدت ... (تاریخ بیهقی ص 266).به فخر و محمدت و شکر و مدح مستظه
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) دومین تن از ملوک بنی برزال در قرمونه ٔ اندلس . رجوع به عزیز (ابن محمدبن عبداﷲ...) شود.
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استظهار. یاری خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی که اعانت می طلبد و دستگیری می خواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به استظهار شود.
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استظهار. تکیه کرده بر یاری کسی . پشت گرم . رجوع به استظهار شود : اما قومی مستظهر باید که رود به مردم و آلت و عدت ... (تاریخ بیهقی ص 266).به فخر و محمدت و شکر و مدح مستظه
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) دومین تن از ملوک بنی برزال در قرمونه ٔ اندلس . رجوع به عزیز (ابن محمدبن عبداﷲ...) شود.
مستظهرلغتنامه دهخدامستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استظهار. یاری خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی که اعانت می طلبد و دستگیری می خواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به استظهار شود.