مستطیلةلغتنامه دهخدامستطیلة. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مستطیل که نعت فاعلی است از استطالة. رجوع به مستطیل و استطالة شود.
مستطیرةلغتنامه دهخدامستطیرة. [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مستطیر که نعت فاعلی است از استطارة. رجوع به مستطیر و استطارة شود. || سگ یا شتر ماده ٔ تیز شده به گشنی . (منتهی الارب ).
درازلغتنامه دهخدادراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائ
قشاوةلغتنامه دهخداقشاوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) بندآب دراز بر زمین .(منتهی الارب ). بندروغ دراز و پشته ٔ دراز. (ناظم الاطباء). المسناة المستطیلة فی الارض . (اقرب الموارد).
تفرصلغتنامه دهخداتفرص . [ ت ِ رِ ] (ع اِ) زیوری است لگام را از نقره یا آهن بشکل مربع یا مربع مستطیل و لغت نویسان این کلمه را نیاورده اند و فقط ابن درید در ذیل ماده ٔ فلس آنرا آو
بیشینهلغتنامه دهخدابیشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص عالی ، اِ مرکب ) مقابل کمینه . (یادداشت مؤلف ). || حداکثر. خانه ٔ چرب . دست پر. مقابل حداقل و دست کم . (یادداشت مؤلف ). بیشترین مقدا
اجبنلغتنامه دهخدااجبن . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) ترسنده تر. جبان تر.- امثال : اَجبن من الرّبّاح ؛ و هو القرد. اَجبن من ثرملة ؛ و هی اسم للثعلب . اجبن من صافر ؛ قال ابوعبید الصافر