مستشفعلغتنامه دهخدامستشفع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشفاع . درخواست کننده از کسی که شفاعت او را نزد کسی دیگر بکند. (اقرب الموارد). رجوع به استشفاع شود.
مستشفا، مستشفیفرهنگ مترادف و متضادبیمارستان، درمانگاه، مریضخانه، شفاخانه، دارالشفاء ≠ دارالمجانین، دیوانهخانه
متشفعلغتنامه دهخدامتشفع. [ م ُ ت َ ش َف ْ ف ِ ] (ع ص ) شفاعت کننده . (آنندراج ). میانجی و شفیع. و وکیل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشفع شود.
مسترفعلغتنامه دهخدامسترفع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرفاع . آنکه رفع و برداشتن چیزی خواهد از کسی . (منتهی الارب ). خواهنده ٔ بالابردن چیزی . (اقرب الموارد). رجوع به ا
مستشعرلغتنامه دهخدامستشعر. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشعار. شعارپوشنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پنهان در دل خود ترسنده . (غیاث ). پنهان دارنده ٔ ترس و بیم د